ناکجا آباد جامعه شناسی
علمی - اجتماعی
نهضت اصلاح دین (رفورماسیون) در آغاز قرن شانزدهم تقریبا تمامی اروپائیان غربی در مذهبشان وحدت نظر داشتند. آنان به خاطر اعتقاداتشان رو به سوی کلیسای کاتولیک می آوردند. برنز در ادامه به وضعیت کلیسا و افرادی که به آن اعتقاد داشتند می پردازد . اگر به نوشته های زیر دقت کنید بیش از هر چیز قدرت بی نهایت کلیسا را شاهد خواهید بود و اینکه چقدر برای یک فرد کلیسا مهم بود و در تمام طول حیات وی نفوذ داشت. "از بسیاری جهات کلیسا از هر یک از پادشاهان اروپایی ثروتمند تر و قدرتمند تر بود. برای فهم نقش کلیسا خود را یک مسیحی فرض کنید که در حدود سال 1500 زندگی می کنید. کوتاه زمانی پس از تولد والدینتان شما را نزد یک کشیش می برند که او شما را غسل تمعید دهد. همچنان که بزرگتر و بزرگتر می شوید ، پی می برید که کلیسا در زندگی روزمره شما چقدر مهم است. پیش از صرف غذا خداوند را به خاطر خوراکی که به شما داده نیایش می کنید و هر شب پیش از رفتن به بستر باز هم به دعا و نیایش می پردازید. هر یکشنبه به اتفاق دوستان و همسایگان خود دسته جمعی در کلیسا گرد هم می آیید. اگر گناهی مرتکب شدید ، اجازه پیدا می کنید آن را نزد کشیش خود اعتراف کنید. پس از آنکه بزرگتر شدید و احتمالا ازدواج کردید ، کشیشی آیین عقد ازدواج را برایتان برپا می کند. سرانجام در هنگام مرگ نیز کشیش آیین و مناسک دیگری تحت عنوان تدهین پایانی اجرا خواهد کرد تا اطمینان حاصل کند شما به عنوان یک مسیحی خوب از این دنیا می روید. به این ترتیب اروپاییان در سال 1500 هنوز هم عمیقا مذهبی بودند و برای رسیدن به رستگاری اعتقاد داشتند که می باید در آیین های مقدس کلیسا شرکت جویند.به این ترتیب کلیسا نقش اساسی در زندگی همه مسیحیان بازی می کرد. اما نفوذ و تاثیر آن فراتر از این ها بود. تصور می شد که کشیشان کلیسا تنها واسطه ی واقع در میان خداوند و انسان ها هستند.رهبر کلیسا پاپ، در داخل کلسیا قدرت عالی به شمار می آمد. او و فقط او اقتدار و مرجعیت درست یا نادرست بودن اعتقادات مسیحیان به شمار می آمد. "(برنز و دیگران، 1387 :113) برنز در ادامه وارد مبحث جدیدی می شود و آن مسائلی است که به تدریج مردم را نسبت به کلیسا بی اعتماد و در نتیجه پایه های آن را بین مردم سست کرد. "با این همه تا سال 1500 کاتولیک های رمی کلیسای خود را با تشویش و ناخرسندی خاصی می نگریستند. آنان معتقد بودند که کلیسا به نفع خود و به خاطر خودش بسیار ثروتمند و قدرتمند شده است. به نظر این مسیحیان کلیسا از آرمان های مسیح بسی دور شده است. در دیده ی آنان رهبران کلیسا هدف اصلی خود یعنی تعلیم ایمان مسیحیت را فرو نهاده اند. چنین ناخرسندی هایی تا حدودی از سوء استفاده هایی که در تمامی دوران متاخر قرون وسطی ادامه داشت ابراز می شد و وجود داشت. برخی کشیش ها انجام وظایف مذهبی خود را به طور جدی متوقف کرده بودند و همیشه از دستورات کلیسا پیروی نمی کردند. گاه پول کلیسا را به مصارف شخصی خود می رسانیدند. برخی از آنان با شاهزادگان و پادشاهان اسراری داشتند و با آنان رابطه برقرار می کردند."(همان) شهید مطهری کلیسا را عامل گرایش جهان مسیحی و به طور غیر مستقیم جهان مسیحی می داند. دو عامل موجب شد تا کلیسا که می بایست هدایت انسان ها را به سوی رستگاری به عهده داشته باشد، برعکس موجب گرایش آن ها به اندیشه های ماده گرایانه باشد.این دو عامل عبارتند از :
وی در مورد عامل اول چنین می نویسد: " ...در قرون وسطی که مساله خدا به دست کشیش ها افتاد، یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی داد و طبعا افراد باهوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمی کرد، بلکه متنفر می ساخت و بر ضد مکتب الهی برمی انگیخت."(مطهری،1378: 55) آقای مطهری در در مورد خشونت های کلیسا مطالب مفصلی را بیان می کندو معتقد است که این مورد در رویگردانی مردم از دین بسیار موثر تر بوده است. وی در مورد ریشه این مسئله می نویسد: " خطای عمده کلیسا در دو جهت بود: یکی اینکه کلیسا پاره ای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پیشین و علمای کلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرارداد و مخالفت با آن هار را موجب ارتداد دانست ؛ دیگر اینکه حاضر نبود صرفا به ظهور ارتداد اکتفا کند و هرکس را که ثابت و محقق می شد مرتد است، او را از جامعه مسیحیت طرد کند، بلکه نوعی رژیم پلیسی خشن در جستجوی عقاید و ما فی الضمیر افراد بود و با لطائف الحیل کوشش می کرد کوچکترین نشانه ای از مخالفت را با عقاید مذهبی در فردی یا جمعی پیدا کند و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد یا جمع را مورد آزار قرار دهد. این بود که دانشمندان و محققان جرات نداشتند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند، یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می اندیشد. این فشار بر اندیشه ها...عکس العمل بسیار بدی نسبت به دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد."(همان :67) بنابراین کلیسا به دو دلیل فوق آرام آرام موجبات گرایش مسیحیان به مادیگری را فراهم کرد.این مسئله همچنین موجب اعتراض برخی مصلحان شد که نسبت به وضع موجود ناراضی بودند و معتقد بودند که کلیسا از مسیر اصلی خود منحرف شده است.
اعتراضات آغاز می شود ! شرایط فوق وضعیتی را فراهم کرده بود تا برخی از افراد به خصوص کسانی که خود را مسیحی واقعی می دانستند با رویه کلیسا به مخالفت برخیزند و از برخی مسائل که در آن جریان داشت، انتقاد کنند البته این جریان ظاهراً به قبل از قرن شانزدهم باز می گردد و بسیاری از اهالی کلیسا قصد داشته اند تا در آن اصلاحاتی ایجاد کنند، مانند یک کشیش اسپانیایی به نام دومینیک که در قرن سیزدهم زندگی می کرد . در مقابل کلیسای رمی نیز دست به تشکیل دادگاه های تفتیش عقاید زد تا با کسانی که عقایدی مخالف عقاید کلیسای کاتولیک داشتند مقابله کند. برنز وضع دادگاه های تفتیش عقاید را چنین توصیف می کند : " اگر دادگاهی یک شخص را به جرم ارتداد گناهکار می شناخت، غالبا وی را تکفیر می کرد. در مواردی مرتدان را به مقامات محلی تسلیم می کردند و بر هیمه های آتش می سوزاندند." چنین اقداماتی برخی اصلاحگران کلیسا را به هراس انداخت و آنان را دلسرد کرد. اما آنان تمامی تلاش های اصلاحگرانه ی خود را واننهادند. مردان و زنان قرون وسطایی مذهب را بسی جدی می گرفتند و اصلاحگران برای ایجاد تحول در کلیسا به تلاش خود ادامه دادند، هرچند هم که خطر سوزانده شدن در آتش را برایشان به بار آورد.(همان :114) حمله به اقتدار و مرجعیت کلیسا بسیاری از مسیحیان را عمیقا آشفته و مضطرب کرد. این مردم خواهان آن بودند که کلیسا تا آن جا که می تواند متحد باقی بماند.با این همه مسیر حرکت اروپا جهت دیگری پیمود. اکنون منافع دیگری هم سر بر می آورد که قدرت کلیسا را به چالش فرا می خواند. یکی از چالش ها از جانب دهقانان اروپا دامن می گسترد. آنان آزادی بیشتری را از حاکمانشان طلب می کردند و از این رو هرگاه کلیسا به سود حاکمان اقدامی می کرد به آن اعتراض می کردند. چالش دیگری از جانب طبقه نوخواسته ی سوداگر بود. آنان با قوانین کلیسا که از وام دادن در ازای ربح (بهره) جلوگیری می کرد مخلفت می ورزیدند. چالش و مخالفت سوم از جانب برخی اشراف و نجیب زادگان صورت می گرفت. این ها به پول و اراضی کلیسا غبطه می خوردند. قسمتی از این غبطه و حسادت به این علت بود که مخالف فرستادن پول مالیاتشان به رم بودند. به این ترتیب کلیسا تا سال 1500 موضوع بسیاری از این مصیبت ها بود. هر چند که اکثر اروپاییان کماکان به کلیسا وفادار بودند اما این وفاداری بدون انتقاد از کلیسا هم نبود. (همان :115) مارتین لوتر با طرح نود و پنج مسئله (حکم در سال 1517) سرآغاز نهضت اصلاح دین بود. وی به فروش الواح آمرزش اعتراض داشت و آن را با آموزه های مسیح در تضاد می دید. فروش الواح آمرزش از زمان جنگ های صلیبی رایج شده بود و کشیشان به این صورت عمل می کردند. "آمرزش راهی بود که مردم می توانستند برای جبران کردن ارتکاب گناهان گذشته و آینده ی خود طی کنند. یکی از راه های دستیابی به مغفرت کمک به بینوایان و پرداخت پول به آنان بود."(مانند کفاره در دین اسلام) . ولی به نظر می رسد که این مسئله در زمان مارتین لوتر تبدیل به یک فاجعه شده باشد . تصور کنید که فردی بسیار ثروتمند باشد، در اینصورت وی می تواند هرچقدر که بخواهد به انواع مختلف گناهان دست بزند و پولش را هم پرداخت نماید؛ در حالیکه مارتین لوتر معتقد بود بر اساس آموزه های کتاب مقدس و مسیح فرد باید جداً از ارتکاب به گناه پشیمان باشد. او این کار را مطابق جمع آوری پول می دانست ! این مطلب در یادداشت های وی در سال 1519 کاملا واضح بیان شده است :" به نظر من فروختن آمرزش از حدّ تجاوز کرده بود. اگر از من بپرسید یوهان تتسل(کشیش کلیسا) فقط پول جمع آوری کرد. افزون بر اینها فکر نمی کنم خداوند گناهی را ببخشاید مگر اینکه گناهکار به راستی پشیمان باشد."(همان،118) مارتین لوتر معتقد بود باید باردیگر کتاب مقدس و آموزه های مسیح مورد بازبینی قرار بگیردو معتقد بود که بر اساس آموزه های کتاب مقدس ایمان مهم ترین چیز برای یک فرد است و از مراسم و آیین های کلیسا مهم تر است. (همان، 119) با گذشت مدت کوتاهی مردم بیشتر و بیشتر به آیین پروتستان گرویدند. آنان را از این جهت پروتستان می نامیدند که به چیزهایی که در کلیسای کاتولیک رم با ب میلشان نبود اعتراض می کردند. در سوئیس یکی از نخستین پروتستان ها "ارلیخ زوینگلی" نام داشت. زوینگلی در ابتدا یک کشیش کاتولیک رمی بود اما به بسیاری از چیزهایی باور داشت که لوتر به آن ها معتقد بود .سرانجام زوینگلی با کلیسا پیوند گسیخت. وی فرقه مسیحی خود را در زوریخ بنیان نهاد. عقاید مذهبی وی حتی از عقاید لوتر هم جدی تر و سختگیرانه تر بود. وی به تدریج زوریخ را به یکی از مراکز پروتستان تبدیل کرد و راه را برای یکی دیگر از رهبران پروتستان هموار کرد. این رهبر ژان کالون بود .وی دانشجوی فرانسوی حقوق بود که البته بیشتر به مذهب توجه و علاقه نشان می داد. وی با لوتر هم عقیده بود اما با لوتر و کلیسای کاتولیک درباره ی چگونگی رفتن به بهشت هم رای نبود. کالون بر این اعتقاد بود که آدمی بنا بر اراده یا اعمال خودش نمی تواند بهشتی شود. خداوند خودش حکم می کند که چه کسی حتی پیش از تولدش باید رستگار شود و به بهشت برود. این اعتقاد کالون را قضا و قدر(مذهب قدر) نامیدند. کالون اعلام کرد که برای آدم ها بی معنا است که نسبت به رستگار شدن یا نشدنشان نگران باشند. آنچه آنان می توانند انجام دهند این است که از اراده ی خداوندی چنان که در طبیعت و در کتاب مقدس یافت می شود پیروی کنند. کالون از هراس دستگیری و بازداشت به خاطر ابراز عقایدش در سال 1534 فرانسه را ترک کرد و به بازل سوئیس رفت و در آن جا کتابی را حاوی عقایدش منتشر کرد. در سال 1536 در حالی که به دهکده ای در مرز فرانسه می رفت، شب هنگام در شهر ژنو سوئیس توقف کرد و اکثر مدت باقی مانده عمرش را در همان جا باقی ماند. کالون در زنو قدرت سیاسی هر چه بیشتری یافت. سرانجام کالونیست ها شورای شهر ژنو را تحت کنترل و نظارت خود درآوردند. ژنو به جامعه مسیحی سختگیر و عبوسی تبدیل شد. از نظر کالون مسیحیان باید خویشتن را وقف ساختن اجتماعی پرهیزکار و مومن کنند و همین تعلیمات است که کالونیست ها را مردمی چنین جدی از کار درآورده است. (همان :123) از جهاتی از زاویه ی زندگی امروزی قواعد کالون بسیار خشک و خشن به نظر می رسد. با همه ی این ها سازمان کلیسای کالون به اعضایش حق ابراز عقیده در امور کلیسا را نمی داد. آیین کالون بر اهمیت آموزش و پرورش تاکید زیادی می نهاد. در نتیجه بسیاری از دانشمندان پروتستان از سایر قسمت های اروپا برای مطالعه و تحقیق به ژنو آمدند. به تدریج عقاید کالون در سر تاسر اروپا رواج یافت. در فرانسه ، پیروانش را "هوگنو" می نامیدند. در اسکاتلند یکی از پیروانش به نام "ژان توکس" به اشاعه مذهب جدید در آن دیار پرداخت. هر جایی که داد و ستد و سوداگر رو به رشد بود، آیین کالونی هم رو به رشد نهاد. یکی از دلایل این امر آن بود که بنا بر تعلیمات کالون کار شخص جزئی از حیات مذهبی وی به حساب می آمد.(همان :126) حرکت پروتستان ها موجب یک سری درگیری های مذهبی میان مسیحیان اروپایی شد. این درگیری ها در آلمان و فرانسه و انگلستان بسیار خونین بود ، اما در انتها این جنگ ها در سال 1555 در آلمان و 1598 در فرانسه با فرمان نانت و در انگلستان با به قدرت رسیدن ملکه الیزابت دختر هنری هشتم تا حدودی آرام شد، اما قطعا پایان نیافت.
نظرات شما عزیزان:
khob bod vali say konid az nazarat rohaniane dakheli estefade nakonid ba tashakor
جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 23:43 :: نويسنده : ماکس وبر
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |